ریشی به خاطر اشتباهی که دوستش یاجی مرتکب میشود، عاشق دختری به نام تارا، یک راننده مسابقهای تازهکار، میشود. رابطهی ریشی و تارا که قرار بود نزدیک و عاشقانه باشد، از هم پاشیده میشود. ریشی با پیشنهاد یاجی به لندن میرود و بهعنوان کارآموز در یک پیست مسابقه کار میکند، تا شاید سرنوشت جدیدی برای خود رقم بزند.
در شهر خوانسار، راجا مانار قصد دارد پسرش وارداراجا مانار را جانشین خود کند، اما وزیران و مشاوران راجا مانار با استخدام ارتش هایی از روسیه و صربستان برای حمله و کشتن واردا و راجا، برنامه ریزی کودتا می کنند. واردا به همراه برادرش و چند مرد معتمد موفق به فرار از خوانسار می شوند. واردا به دوست صمیمی دوران کودکی خود، دوا می رود، که از وضعیت مخمصه او مطلع می شود و تصمیم می گیرد تا او را جانشین بلامنازع خوانسار کند.